• وبلاگ : اشتياق جمال
  • يادداشت : كتاب دا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 

    سلام من سال پيش قبل از عيد يک چهارم اين کتاب رو خوندم تمام ايام نوروز گرفته وناراحت بودم وازاينکه به کسي شادباش بگم ابا کردم

    من هم خواندم و در اون بخش كه پدر سيد زهرا ازش خداحافظي كرد و احساس ليلا را تعريف ميكرد و تماسي كه با شهيد جهان آرا داشت و از فروتني جهان آرا مي گفت من تا دو ساعت فقط گريه ميكردم.

    چون من بچه جنوبم و محبت و دوستي را در اين شرايط و جغرافياي احساسي درك ميكنم و تا خوزستاني نباشي آنطور كه بايدروابط عاطفي سيده زهرا درك نمي كني .من 22سال دارم و خانه ما زمان جنگ در سربندر بود نزديك كمپ ب كه خانم حسيني نقل كردند و زمان جنگ به شهر ديگري رفتيم .

    من هم مثل شما منقلب شدم...اما اصلن همچين توصيه‏اي ندارم. چون بچه‏هاي زير 15 سال كه حوصله خوندن كتاب به اين قطوري رو ندارن...به هرحال در ميشه اوج جنگ رو مثل يك فيلم ديد....اگه مي‏‏نيد درموردش بنويسيد

    آن كه از سنبل او غاليه تابي دارد

    باز با دلشدگان ناز عتابي دارد

    از سر كشته خود ميگذري همچون باد

    چه توان كرد كه عمر است و شتابي دارد